نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

دخمل عسلي مامان و بابا

نه ماهگی خانوم طلا

عسل مامان سلام سلام به روی ماه نازگلکم که امروز یعنی کمتر از یه ساعت پیش 9 ماه تموم شد هورااااااااااااااااااااااااا دخترم داره هر روز بزگتر و بزرگتر میشه و هر روز یه کار جدید - نیایش مامان باید منو ببخشی که به یه کارت حواسم نبود از خیلی وقت پیشا شاید 3-4 هفته ای میشه که دستت رو یه جور خاصی تکون میدادی و من اصلاً فکر نمیکردم منظور خاصی داشته باشی .نگو که بای بای یادگرفتی ماشالا عسلکم .فردای جشن دندونی خاله و هستی اومده بودن خونه ما موقع رفتن بهت گفتم بای بای کن همونطوری دستت رو تکون دادی باباجون هم حسابی ذوق کرده بود . جالبیش اینه که با همه بای بای میکنی اِلا من ! خونه مامان جون هم که هستیم وقتی میگیم بای بای زود برمیگردی درو نگ...
21 تير 1391

جشن دندونی

نیایش عسلی سلام صبحت بخیر دسته گل مامان عزیزکم خواستم برات بگم دیروز موفق شدم جشن دندونی شما رو برگزار کنم. خدارو شکر خودت هم بااینکه دندون دوم هم در شُرُفِ جوونه  زدن هستش و شما بازم یه وقتایی بیتابی ولی خیلی خوب همکاری کردی یعنی قبل از اومدن مهمونا لالا کردی و وقتی مهمونامون تشریف آوردن شما هم بیدار شدی و خیلی  سرحال و خوب بودی نازنین من .  از آش دندونی خودت هم که نوش جون میکردی و وقتی قاشق میذاشتم دهنت میگفتی هاااااام .خدارو شکر خوشمزه شده بود .البته اینم بگم که خودم تنهایی پخته بودمش .از کامی شرکت که نمیشه عکس گذاشت تووبلاگ - ولی چشم بزودی وبلاگت رو عکس بارون میکنم خانوم طلا.  راستی خوشگلم یه چیزی ...
17 تير 1391

نیایش عزیز و خاله ها

دختر خوب مامان سلام الان که دارم برات مینویسمسرکار هستم و صبح یه کوچولو با خاله ها صحبت کردیم و خاله مژگان لطفا کردن و یه متن برا شما نوشتن منم حیفم اومداین احساسات لطیف رو برات نگم .میخوام بدونی خاله جونا خیلی دوست دارناینم عین متن خاله مزگان جون برای نیایش عزیز نيايش نازنينم، امروز كه اين كلمات را برات مي نويسم با خودم ميگم "كاش كودك بودم تا بزرگترين شيطنت زندگي ام نقاشي روي ديوار بود، اي كاش كودك بودم تا از ته دل مي خنديدم. كاش كودك بودم تا در اوج ناراحتي و درد با يك بوسه همه چيز رو فراموش مي كردم." ميدوني چرا دختر قشنگم؟ كودك كه بوديم چه دلهاي بزرگي داشتيم،اكنون كه بزرگيم چه دلتنگيم، كاش همان كودكي بوديم كه حرفهايش ر...
14 تير 1391

برای نیایش عزیز

دختر ماه مامان سلام عزیزم اومدم یه خبر بهت بدم که بزرگ شدی و یادت نبود با خوندنش یادت بافته چه روزها و شبهایی رو گذروندی. یک شنبه شب 11/04/91شما اصلاً خوب نخوابیدی و خیلی بیتاب بودی و شیشه یا پستونک که میذاشتم دهنت خیلی جالب میجویدی حدس میزدم که دندونت اذیت کنه آخه دیروزش هم تو لثه پائینی شما یه لکه سفیدرنگ کاملآً برجسته بود و نشانه جوونه زدن اولین مرواریدت  خب منم که مادرمو دلم طاقت نمیاره شما بدخواب باشی و من بخوابم نه اصلاً منم پا به پای شما بیدار بودم تا 5 صبح که دیگه خواب شما عمیق شد و منم یه چرت نیم ساعته زدم و پاشدم که برم سرکار. روزدوشنبه هم مامان جون میگفت خیلی خوب چیزی نخوردی و نگرانت بود که خدای نکرده ضعف نکنی راست...
14 تير 1391

چهار دست و پا

دختر ناز مامان سلام سلام به فرشته کوچولوی من که روز به روز بزرگتر میشه و گرمای زندگیمونو با نشاط و دلبریش بیشترمیکنه امروز اومدم یه چیز جالب بنویسم. اولش حسابی معذرت میخوام که فرصت نمیکنم عکس بذارم تو وبلاگت2تا دلیل داره 1- خونمون نت نداره و وقتی هم که میام خونه مامان جون دنبالت اینقدر برام بیتابی میکنی و همه اش دوست داری بغلم باشی که من ترجیح میدم بیشتر به خودت توجه کنم تا وبلاگت 2- فلش خور کامی شرکت رو بستن و عملاً نمیشه از اینجا عکسی تووبلاگ گذاشت پس تاخیرم توجیه شد   اما جونم برات بگه دردونه من که شما دیشب حدود ساعت 9-9:30 تاریخ 02/04/91 برای اولین بار چهار دست و پا رفتی  خیلی وقت بود که به حالت چهار دست و پا می...
3 تير 1391
1